سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رهنمود طنز

سلام دوستان

یادتونه که گفتم هفت اصل خیلی مهم در طنزپردازی رو از کتاب محسن سلیمانی براتون میارم؟

الان داشتم سه تا اصل باقیمونده رو مطالعه می کردم که دیدم دوتاش مربوط به نمایشنامه و سریال تلویزیونیه. و فعلا به کارمون نمیاد. یا شاید اینکه احساس کردم هیچ وقت به کار خودم نمیاد. و من دارم برا افراد شبیه خودم مطلب میذارم. 

و اصل هفتم

تلویزیون را خاموش کنید.

من نه تلویزیون می بینم نه تو اینستا هستم و نه تو هیچ کانال و گروهی در تلگرام عضو هستم همیشه به این دلیل این کارو کردم که خواستم از وقتم استفاده بهتری بکنم اما بعضی وقتها هم هل میشم و میبینم از بعضی چیزها چقدر عقبما.

ولی خوشبختانه این مطلب رو که خوندم یکمی امیدوارتر شدم.

در کتاب محسن سلیمانی ترجمه شده که اکثر تازه کارها و یا حتی نویسنده های جوان وقتی که میخوان شخصیت طنز ایجاد کنن بدون اینکه خودشون متوجه باشن از تلویزیون تقلید زیادی می کنن و در این مورد خیلی از دست اندرکاران هم اتفاق نظر دارن. 

توصیه اونها اینه که جوانها برای خلاق بودن بهتره که تلویزیون نگاه نکنند. و اجازه بدن که ذهن کمدی خودشون به پرواز در بیاد.

جالبه بدونید که وودی آلن شخص مورد علاقه من هیچ برنامه تلویزیونی نگاه نمیکرد و نوشته هاش همیشه بسیار منحصر به فرد و خاص خود وودی آلن بودن. بلد بود شخصیت طنز رو از واقعیت زندگی خودش ایجاد کنه. اون یک روان رنجور بود یک فردی که وسواسهای ذهنی زیادی داشت و همینها رو دائما سوژه طنز می کرد. 

جالبه نه؟

خودت در تب افسردگی و غم بسوزی و دیگران رو قاه قاه بخندونی...

ولی جالبتر از وودی برای من کریس فونسکا بود cheris Foneska

خواهش می کنم عکسش رو جستجو کنید

باورتون نمیشه که این آدم فلج بوده و زندگی رقت انگیز یک فلج رو به تصویر کشیده البته نه فقط فلج بودن بلکه چالشهای آدم با بدنش..

و بینهایت خنده دار و منحصر به فرد بوده.

خوب رفیق دیگه بسه از بس پای تلویویزیون نشستی برو خودتو سوژه کن یکم بخندیم

(نرگس بهرامی: بیدار).

 


تکنیک

سلام دوستان عزیزم 

من از سفر برگشتم

و از الان دوباره ادامه میدیم که کتاب جناب محسن سلیمانی رو بررسی کنیم.

یادتون هست که چند اصل مهم طنز نویسی رو می گفتم و به خاطر سفر نصفه کاره موند

و اما اصل امروز

نود و هشت درصد موفقیت در طنز زمان بندی است

نمیدونم خودتون تا حالا تست استنداپ دادید یا نه

آیا تاحال رفتین جایی اجرایی داشته باشید یا نه

این ممکنه که محتوای شما خیلی خوب باشه اما اکثر تازه کارها خیلی تند تند چیزهایی رو که آماده کردن بیان می کنن و کارشون عجولانه به نظر میاد

خوب باید بگم هرچقدر هم که متنتون طنز و عالی باشه ولی شما زمان بندی درستی نداشته باشید تقریبا کارتون خرابه

ببینید منظور از زمان بندی در اینجا دو چیزه:

1- سکوت: شما باید بلد باشید که کی و چقدر سکوت کنید. وقتی که یک حرفی رو مطرح میکنید باید به مخاطب اجازه بدید اونو هضم کنه تا وقت ضربه زدن برسه اگر بدون اینکه ذهن اون رو آماده کردید باشید خیلی سریع طنز جک رو بگید مخاطب اصلا متوجه نمیشه که کجای مطلب خنده دار بوده. یک استنداپ کمدین موفق کسیه که بلده کجا سکوت کنه

2- تکرار: گاهی اوقات یک حرف اصلا خنده دار نیست اما کمی که میگذره با تکرار اون در متن یا در اجرا در حای مناسب برای مخاطب جالب به نظر می رسه و وقتی برای سومین بار اون طنز رو مطرح می کنی مخاطب میخنده. طبق گفته محسن سلیمانی سه بار تکرار در یک اجرا کافیه و بیشتر از اون لوث می شه.

نرگس بهرامی: بیدار


انواع کمدینها (قسمت اول

انوانواع کمدین ها

در فصل اول کتابم ابتدا به توضیح شخصیت کمدینها و نحوه تفکر آنها اشاره می کنم. در واقع سه نوع کمدین وجود دارد:

1- کمدین شهودی:

عده ای از کمدین ها هوشمند هستند و مسائل خنده‌دار اطراف خود را شناسایی می‌کنند و از آنها جک می‌سازند. این نوع کمدین ها به مشاهدات و رویداد هایی که رخ می‌دهد توجه زیادی دارند. کمدین‌های شهودی خیلی موفق هستند و معمولا با خودشان یک دفترچه یادداشت و خودکار دارند یا از همان موبایل برای ضبط صدا و نوشتن استفاده می‌کنند و ایده‌ها را از دست نمی‌دهند.

2- کمدین سازنده:

این نوع کمدینها در اتاق کار خود نشسته و به طور روزمره سعی می‌کنند هر چیزی را به جک تبدیل کند. یک کمدین «سازنده» معتقد است باید بتواند از هر گروه کلماتی که در اختیار دارد جک بسازد.

(نرگس بهرامی: بیدار).


تکنیک طنز نویسی

 

سلام دوستان عزیزم من همچنان در سفر و همچنان متعهد به گذاشتن مطلب در وبلاگ هستم

بله من آدم جدی ای هستم. یک چیز رو که بخوام دیگه تمومه و دغدغه واقعی میشه برام. اصلا آدم اینکه کاری رو شروع بکنم و نصفه رهاش کنم نیستم. و جالبه بدونید که خیلی ها شبیه من نیستن و حتی کارو تازه شروع کرده رها میکنن. شعار من اینه: هیچ وقت شروع کار سخت نیست، انجام مستمر اونه که واقعا فرق انسان با اراده و بی اراده رو مشخص میکنه..

خوب اینها رو گفتم که بگم آدم به این جدی ای خوب چطور میخواد طنز رو وارد کارهاش بکنه. گاهی دلم رو خوش می کردم که میگن کسانی که به سراغ طنز می روند نگاه جدی تری به زندگی دارند. اما خوب واقعا طنز نویسی کار یک آدم جدی نیست و باید اون رو آسون گرفت. و این اخلاق من با کاری که می خوام بکنم زیاد جور در نمیاد..

مطلبی به انگلیش خوندم که برام جالب بود و در مورد جدیت آدمها و طنز بود و براتون ترجمه اش رو میذارم که به شما که شاید مشکل جدیت زیاده از حد داشته باشید کمک کنه:

« خیلی سخته که مطلب خنده دار بنویسید و در عین حال حالت جدی ای داشته باشید. پس سعی کنید که وقتی آماده به نوشتن میشید در اون لحظه دیگه از قید و بندها رها بشید و بیشتر به کودک درونتون مراجعه کنید. در این حالت خیلی بیشتر به حالت یک طنزپرداز نزدیک خواهید شد. به بچه ها نگاه کنید اونها عموما به هر چیزی خیلی بیشتر از یک آدم بزرگ میخندن. اونها در ذهن خودشون یک پچ پچ دائم ندارن محققان و والدین بسیاری معتقد هستن که بچه ها راحت تر می خندن. 

به ژانر نوشتاری خودتون دقت نکنید...

مثلا من همچنان دارم روی خلیج عربی کار می کنم. شک نکنید که اگر متنی که قراره بنویسید رو یک بازی تلقی نکنید و نگاه کودکانه هم به اون نداشته باشید هر چقدر هم از تکنیکهای طنز استفاده کنید طنزی خشک خواهید داشت. بهترین راه اینه که کودک درون خودتون رو تمرین بدید که بهتون دستور بده. با موسیقی دلخواه خودتون یک رقص مسخره کنید. به چای یک قهوه کلاسیک خوردن یکم برای خودتون زنگ تفریح بذارید. حتی من دیدم کتابهایی هستن که برای فعال کردن کودک درون موثر هستن.یک کاری کنید که کودک درونتون حداقل یک بار در روز بازی کنه و حتی اگر دیدید قلم به کارتون نمیاد و طنزی از آب در نمیاد یک مدت تعیین شده طوری که پشتتون باد نخوره در کارتون وقفه بندازید.»

خوب از این حرفها بگذریم..

به نظرتون متن چطور بود؟

به نظر من هیچ چیزی سخت تر از تغییر افکار و منش آدم نیست. واقعا هیچ کاری یدی یا هیچ علمی سخت تر از تغییرات درونی نیست. یادمه وقتی یک مترجم ساده و پیش افتاده و بسیار کم درآمد بودم با یک آقایی به اسم شهریار اسلامی تبار آشنا شدم که بهم کار و پول خوب داد. اون جمله ای به من گفت که یکی از بهترین جمله های زندگیم بوده : بهم گفت برای اینکه بتونی کار منو درست انجام بدی ابتدا باید فکرت رو بزرگ کنی. و دیگه نباید مثل یک مترجم ساده که تا الان بودی به زندگی نگاه کنی.

خوب من واقعا اوسگل تر ازون بودم که اون لحظه حرفش رو درک کنم من یک مترجم ساده بودم اون موقع.

اما هر چی گذشت بیشتر معنی حرفش رو فهمیدم.

الانم من میخوام اینو بهتون بگم برای تفکر کودکانه داشتن و پیدا کردن نگاه طنز باید دیدگاه و درون خودمون رو دستکاری کنیم و بهترین راه حل اون اینه که زیاد به این هدف فکر کنیم و براش وقت بذاریم و دوباره به این جمله میرسم که با یک تلاش هر روزه اون هدف رو به دست بیاریم. نمیخام بگم که من الان در حرفه خودم کسی هستم. اما واقعا دیگه هیچ ارتباطی با اون مترجم ساده ندارم.

نرگس بهرامی: بیدار


وودی آلن

با سلام دوستای گلم

بهتون گفته بودم که سفر هستم و مطلبهای خیلی تخصصی نمیتونم بذارم

امروز میخام در مورد وودی آلن توضیحاتی ک تو ذهنمه بدم

وودی آلن الان هشتاد و یک سالشه

دیشب ی فیلم 2016 ازش دیدم واقعا تحسین برانگیزه که تو اون سن حرفی برای گفتن به ما داره و چالشهای روزمره رو بیان میکنه

اسم این فیلم کافه سوسایتی بود و طبق عادت وودی آلن صحبت از مرگ،مذهب،وجدان و مرگ بود

حرفی ک در مورد وودی میخام بزنم اینه.براتون مطلبو ترجمه کردم...

از وودی آلن پرسیدن کی صدای خودت رو پیدا کردی

When did you find your voice

در اینجا منظورش اینه که این حالت طنزپردازی که الان به سبک وودی آلن مشهور شده رو از چه زمانی پیدا کرده 

اون توضیح میده که وقتی جوان بود هم بازیگر کمدی تءاتر بود هم نویسنده منتها هنوز سبکی نداشت تا اینکه مجله پلی بوی play boy ازش خواست که متنی بنویسنه و اون متن اونقدر توجه نامزدش رو جلب کرد ک شدیدا بهش توصیه کردش بفرسته واسه مجله نیویورکر.نیویورکر یک چیزی بود مثل خنداونه الان و کسی که اونجا مورد قبول میشد واقعا گل کاشته بود.

وودی بعد از فرستادت اون مطلب در کمال شگفتی از طرف اونها تحسین شد و به این کارش ادامه داد با نقدهای این مجله و تلاش خود وودی اون تبدیل شد به این وودی ک الان نابغه طنز شناخته شده

ی چیز دیگه هم بگم ک در این مصاحبه وودی معتقد بود که طنزنویسی هنریست که وقتی به اون مسلط بشی خیلی برات ساده میشه و به راحتی مطلبهایی مینویسی ک همه رو بخندونه